معنی مامان ، ننه
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
فرانسوی مام مادر، دلپسند تو دل برو، جنده جاف (اسم) (در زبان کودکان) مادر والده، (صفت) هر چیز خوب قشنگ دلپسند، شخص خوش جنس و بزرگوار، الف - مردان رفیقه های خود را مامان خطاب کنند (درین صورت غالبا مامان جون (جان) گویند) . ب - روسپیان خانم رئیس و سر دسته خود را مامان گویند.
ننه
(اسم) مادروالده. ، مادر بزرگ جده، خدمتکار زن مخصوصا اگر پیرباشد. یاننه جان. مادر جان مادر عزیز. یا ننه خانی شله پز. (صفت) شخص چلمن و بی عرضه و بی قابلیت: این جور که تو خیاطی میکنی ننه خانی شله پز هم میتواند بکند. یا ننه من غریبم. لغت:مادرخ من از وطن دور افتاده و بی کسم. یا ننه من غریبم درآوردن. آه و ناله کردن: خوب کمتر ننه من غریبم دربیارخ. .
ننه قمر
ننه ماهه ننه شله پز ننه خانی شله پز.
ننه صمد
ننه شله پز (صفت) ننه خانی شله پز.
مترادف و متضاد زبان فارسی
لغت نامه دهخدا
مامان. (فرانسوی، اِ) در زبان اطفال، نه نه. مادر. و به این معنی مأخوذ از فرانسه است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ظاهراً مأخوذ از فرانسوی است. کودکان اروپائی مادر خود را چنین خطاب کنند و اکنون بیشتر بچه های شهری ایران نیز مادر خود را مامان می نامند. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده). || (اصطلاح فاحشه خانه ها) مردان رفیقه های خودرا مامان خطاب کنند و روسپیان خانم رئیس و سردسته ٔ خود را مامان گویند. (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده). || (ص) در زبان اطفال خرد، خوب. زیبا. قشنگ. مقابل اخی و ایی یعنی بد و زشت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چیز مطبوع و دلپذیر و خوب. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده). || آدم خوب و خوش جنس و بزرگوار. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده).
ننه
ننه. [ن َ ن َ / ن َ ن ِ] (اِ) در تداول، مادر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین).والده. || مادربزرگ. جده. (فرهنگ فارسی معین). || خدمتکار زن مخصوصاً اگر پیر باشد. (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده از فرهنگ فارسی معین).
- ننه جان، مادرجان. کلمه ای که مادر هنگام مهربانی به فرزند خود می گوید. (ناظم الاطباء).
- ننه خانی شله پز، ننه خانم شله پز، شخص چلمن و بی عرضه و بی قابلیت: این جور که تو خیاطی می کنی ننه خانی شله پز هم می تواند بکند. (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده از فرهنگ فارسی معین).
- ننه من غریبم درآوردن، آه و ناله کردن. (فرهنگ فارسی معین). خود را ناتوان و بینواو ضعیف وانمود کردن برای جلب ترحم دیگران.
- ننه صمد، ننه خانی شله پز. (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده از فرهنگ فارسی معین).
- ننه قمر، ننه خانی شله پز. (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده از فرهنگ فارسی معین).
- ننه مرده، مادرمرده. (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده از فرهنگ فارسی معین).
ننه. [ن َ ن ِ] (اِخ) دهی است از دهستان بالک از بخش مریوان شهرستان سنندج که 100 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات، محصولش غلات و لبنیات و توتون، شغل اهالیش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
فرهنگ معین
(اِ.) (در زبان کودکان) مادر، (ص.) در تداول فارسی هر چیز خوب و قشنگ. [خوانش: [فر.]]
فرهنگ عمید
مادر،
(صفت) [مجاز] قشنگ، مامانی،
فارسی به ایتالیایی
mamma
معادل ابجد
237